از دانشمند بزرگى پرسیدم معنى این سخن (رسول خدا صلى الله علیه و آله )چیست ؟ مى فرماید
اعدا عدوک نفسک التى بین جنیک
دشمنترین دشمنان تو، نفس بدفرماى تو است که در میان دو پهلوى تو (در درون تو ) قرار دارد.
در پاسخ گفت : از آنجا که به هر دشمنى نیکى کنى ، دوست تو گردد، مگر نفس اماره که هر چه او را بیشتر مدارا کنى ، مخالفتش زیاد مى شود. بنابراین دشمنترین دشمنان خواهد بود.
فرشته خوى شود آدمى به کم خوردن
|
وگر خورد چو بهائم (427) بیوفتد چو جماد
|
مراد هرکه برآرى مرید امر تو گشت
|
خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد |
دعواى خنده آور یهودى و مسلمان |
هر کس عقل و خرد خود را نزد خود کامل و تمام فرض مى کند و فرزندش را زیبا تصور مى نماید. یک نفر یهودى با مسلمانى نزاع مى کرد. از گفتگوى آنها خنده ام گرفت و مسلمان خشمگینانه به یهودى مى گفت : ((الهى اگر این سند من درست نیست مرا به آیین یهود از دنیا ببر!))
یهودى مى گفت : سوگند به تورات ، اگر سخنم نادرست باشد مانند تو پیرو اسلام گردم .
یکى یهود و مسلمان نزاع مى کردند
|
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
|
به طیره گفت مسلمان : گرین قباله من
|
درست نیست خدایا یهود میرانم
|
یهود گفت : به تورات مى خورم سوگند
|
وگر خلاف کنم ، همچو تو مسلمانم
|
آرى ، اگر عقل و خرد از پهنه خاک نابود شود، هیچ کس خود را جاهل نپندارد.
گر از بسط زمین ، عقل منعدم گردد به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
چوپانى پدر خردمندى داشت . روزى به پدر گفت : ((اى پدر دانا و خردمند! به من آن گونه که از پیروان آزموده انتظار مى رود یک پند بیاموز!))
پدر خردمند چوپان گفت : ((به مردم نیکى کن ، ولى به اندازه ، نه به حدى که طرف را لوس کند و مغرور و خیره سر نماید.))
شبانى با پدر گفت اى خردمند
|
مرا تعلیم ده پیرانه (443) یک چند
|
بگفتا: نیک مردى کن نه چندان
|
که گردد خیره ، گرگ تیزدندان |
نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.
حکیمى او را دید و به او گفت : ((اى احمق ! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن ، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى . ))
حکیمى گفتش اى نادان چه کوشى
|
در این سودا بترس از لولائم (444)
|
نیاموزد بهایم (445) از تو گفتار
|
تو خاموشى بیاموز از بهائم
|
صبر و حوصله لقمان در سؤ ال نکردن |
لقمان دید آهنى در دست حضرت داوود علیه السلام است و همچون موم در نزد او نرم مى شود و او هرگونه بخواهد آن را مى سازد، چون مى دانست که بدون پرسیدن ، معلوم مى شود که داوود علیه السلام چه مى خواهد بسازد. از او سؤ ال نکرد، بلکه صبر کرد تا اینکه فهمید داوود علیه السلام به وسیله آن آهن ، زره ساخت .
چو لقمان دید کاندر دست داوود
|
نپرسیدش چه مى سازى که دانست
|
نیکى به بدان ، براى هدایت آنها |
پارسایى در مناجات خود مى گفت :
((خدایا! بر بدان رحمت بفرست ، اما نیکان خود رحمتند و آنها را نیک آفریده اى . ))از این رو مى گویند: فریدون (شاه باستانى که بر ضحاک ستمگر پیروز شد و خود به جاى او نشست ) دستور داد خیمه بزرگ شاهى براى او در زمینى وسیع ساختند. پس از آنکه آن سراپرده زیبا و عالى تکمیل شد، به نقاشان چنین دستور داد تا این را در اطراف آن خیمه با خط زیبا و درشت بنویسند و رنگ آمیزى کنند:
((اى خردمند! با بدکاران به نیکى رفتار کن ، تا به پیروزى از تو راه نیکان را برگزینند.))
فریدون گفت : نقاشان چین را
|
بدان را نیک دار، اى مرد هشیار!
|
که نیکان خود بزرگ و نیک روزند |
محرومیت اهل کمال از زینتهاى دنیا |
از یکى از بزرگان پرسیدند:
((با اینکه دست راست داراى چندین فضیلت و کمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى کنند؟))او در پاسخ گفت :
((مگر نمى دانى که همیشه اهل کمال و صاحبان فضل ، از نعمتهاى دنیا محروم هستند؟!))
یا فضیلت همى دهد یا بخت (446) |
از حکیم فرزانه اى پرسیدند: با اینکه خداوند چندین درخت مشهور و بارور آفریده است ، مردم هیچ کدام از آنها را به عنوان
((آزاد)) یاد نکنند، مگر درخت
((سرو)) را با اینکه این درخت میوه ندارد، حکمت چیست که تنها این درخت را آزاده خوانند و از او به نیکى یاد نمایند؟!
(447)
به آنچه مى گذرد دل منه که دجله بسى
|
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
|
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
|
ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
|
پایان این کتاب را با قسمت پایانى گلستان سعدى ، تغییر در عبارت پردازى ، زینب مى دهیم که گوید:
((غالب گفتار سعدى ، طرب انگیز است و طیبت آمیز...بر راءى روشن صاحبدلان که روى سخن در ایشان است ، پوشیده نماند که در موعظه هاى شافى را در سلک عبارت کشیده است و داروى تلخ نصیحت ، به شهد ظرافت برآمیخته تا طبع ملول ایشان ، از دولت قبول ، محروم نماند.))الحمد لله رب العالمین
ما نصیحت به جاى خود کردیم
|
روزگارى در این به سر بردیم
|
به امید بهروزى و پیروزى و سرانجام نیک
+ نوشته شـــده در جمعه 90/10/9ساعــت 1:54 عصر تــوسط عباس قادری |
نظر